در کنار مطالعه به موقع کتابهای درسی و داشتن تمرینات فراوان، رعایت برخی نکات که شاید مهم نیز جلوه نکنند، می تواند در موفقیت دانش آموزان در امتحانات موثر واقع شود.
(فتح خرمشهر فتح خاک نیست،فتح ارزشهای اسلامی است. خرمشهر شهر لاله های خونین است. خرمشهر را خدا آزاد کرد.) امام خمینی (قدس سره)
کلمات هم خانواده
کلمات هم خانواده
درعربی به کلماتی هم خانواده می گویند که ازیک ریشه گرفته شده باشند و حرف های اصلی آنها پشت سرهم بیایند مانند :
رابط - مربوط - ارتباط - ربط
عجله - عجول - عاجل و تعجیل
تدریس - دروس - مدرس - درس
عامل - معمول - عمال - عمل
تعلیم - عالم - معلم - معلوم
نظر - ناظر- منظور- منتظر- انتظار- منظره- نظارت
بیمار روانی
مردی به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانی، از روان پزشک پرسید: «شما چطور میفهمید که یک بیمار روانی به بستری شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟«
روانپزشک گفت: «ما وان حمام را پر از آب میکنیم و یک قاشق چایخوری، یک فنجان و یک سطل جلوی بیمار میگذاریم و از او میخواهیم که وان را خالی کند«.
مرد گفت: «آهان! فهمیدم. آدم عادی باید سطل را بردارد چون بزرگتر است«.
روانپزشک گفت: «نه! آدم عادی درپوش زیر آب وان را بر میدارد... شما میخواهید تختتان کنار پنجره باشد؟»
سعادت ما كجاست؟
سمیناری برگزار شد و پنجاه نفر در آن حضور یافتند. سخنران به سخن گفتن مشغول بود و ناگاه سکوت کرد و به هر یک از حاضرین بادکنکی داد و تقاضا کرد با ماژیک روی آن اسم خود را بنویسند بعد آنها را جمع کرد وبه اطاقی دیگر برد.
سپس از حاضرین خواست که به اطاق دیگر بروند و هر یک بادکنکی را که نامش روی آن بود بیابد.
. همه باید ظرف پنج دقیقه بادکنک خود را بیابند
آنها هم دیگر را دیوانهوار هل می دادند، به یکدیگر برخورد میکردند و هرج و مرجی راه انداخته بودند که حدّی نداشت.
مهلت به پایان رسید و هیچکس نتوانست بادکنک خود را بیابد.
بعد، از همه خواسته شد که هر یک بادکنکی را اتفاقی بردارد و آن را به کسی بدهد که نامش روی آن نوشته شده است. در کمتر از پنج دقیقه همه به بادکنک خود دستیافتند.
سخنران ادامه داده گفت:
"همین اتّفاق در زندگی ما میافتد. همه دیوانهوار در جستجوی سعادت خویش به این سوی و آن سوی چنگ میاندازیم و نمیدانیم سعادت ما در کجا واقع شده است. سعادت ما در سعادت و مسرّت دیگران است. به یک دست سعادت آنها را به آنها بدهید و سعادت خود را از دست دیگر بگیرید.
این است هدف زندگی انسان."
کرم سحرآمیز برای شفافیت پوست
درفصل تابستان یکی از مهمترین نقاطی که باید به آن توجه کنیم پوستمان است چرا که تابش نور خورشید می تواند به پوست آسیب های بسیار زیادی وارد کند.
به گزارش گروه خواندنی های باشگاه خبرنگاران، در فصل تابستان میوه های زیادی وارد بازار می شود و البته برخی از این میوه های می توانند نقش کرم های محافظ پوست را برای ما داشته باشند. این میوه ها می توانند برای سلامت پوست شما بسیار عالی باشند و همیشه هم در دسترس خواهند بود.
توصیه برای بالا بردن امنیت رایانه و کاربر
بسیاری از مشکلاتی که امنیت سیستم کاربران و حریم شخصی آنها را تهدید می کند آگاهی نداشتن از الزامات و اصول اولیه به وقوع می پیوندد.
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، بسیاری از مشکلاتی که امنیت سیستم کاربران و حریم شخصی آنها را تهدید می کند آگاهی نداشتن از الزامات و اصول اولیه به وقوع می پیوندد.
در این ترفند قصد داریم به معرفی 10 توصیه برای بالا بردن امنیت رایانه و کاربر بپردازیم. با رعایت این نکات میتوانید امنیت حریم شخصی خود و رایانهی خود را به حدأکثر برسانید.
یارو پدرش تو بستر مرگ بوده می گه بیا بشین کنارم کارت دارم
بعد یه چوب می ده دست پسرش. پسره هم که می خواسته ذکاوتش رو نشون بده قبل از حرف زدن پدرش چوب رو می شکنه. پدره سکته می کنه درجا می میره.
مامانش می گه خاک تو سرت اینساز نی از هفت نسل قبل دست به دست به پدرت رسیده بود
پیرمردی ضعیف و رنجور تصمیم گرفت با پسر و عروس و نوه ی چهارساله اش زندگی کند.دستان پیرمرد میلرزید،چشمانش تار شده بودو گام هایش مردد و لرزان بود.
اعضای خانواده هر شب برای خوردن شام دور هم جمع میشدند،اما دستان لرزان پدربزرگ و ضعف چشمانش خوردن غذا را تقریبا برایش مشکل می ساخت. نخود فرنگی ها از توی قاشقش قل می خوردند و روی زمین می ریختند، یا وقتی لیوان را می گرفت غالبا شیر از داخل آن به روی رومیزی می ریخت.پسر و عروسش از آن همه ریخت و پاش کلافه شدند.
پسر گفت: ” باید فکری برای پدربزرگ کرد.به قدر کافی ریختن شیر و غذا خوردن پر سر و صدا و ریختن غذا بر روی زمین را تحمل کرده ام.” پس زن و شوهر برای پیرمرد، در گوشه ای از اتاق میز کوچکی قرار دادند.در آنجا پیرمرد به تنهایی غذایش را میخورد،در حالی که سایر اعضای خانواده سر میز از غذایشان لذت میبردند و از آنجا که پیرمرد یکی دو ظرف راشکسته بود حالا درکاسه ای چوبی به او غذا میدادند.
صفحه قبل 1 ... 81 82 83 84 85 ... 94 صفحه بعد